| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
در روزگاران قدیم مردی ثروتمند و غنی وجود داشت که با وجود بی نیازی اش از مال و منال دنیا همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود .
با اینکه از همه ثروت های دنیا بهره مند بود هیچ گاه شاد و خوشحال دیده نمی شد .
او خدمتکار جوانی داشت که ایمان درونش موج می زد .
و همیشه تنها کسی که به او امید به زندگی می داد همین خدمتکار جوان و مومن بود .
روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت :
ارباب آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما این جهان را اداره می کرد؟
او پاسخ داد : بله همین گونه بوده که می گویی …
خدمتکار جوان دوباره پرسید :
آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟
ارباب ثروتمند پاسخ داد : بله همینطور خواهد بود …
خدمتکار با لبخندی زیبا بر روی لبانش گفت:
پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا اداره کند؟
به او اعتماد کن وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند
به او اعتماد کن وقتی که نیرویت کم است
به او اعتماد کن زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی
اعتمادت سخت ترین چیزها خواهد بود
هیچ وقت اعتمادتون رو نسبت به خدا از دست ندید جایی که انتظارشو ندارید دستتون رو می گیره …
رمز عبور را فراموش کردم ؟ آمار مطالب کل مطالب : 2226 کل نظرات : 13 آمار بازدید بازديد امروز : 157 نفر بارديد ديروز : 7 نفر ورودی گوگل امروز : 16 نفر ورودی گوگل ديروز : 1 نفر بازديد هفته : 978 نفر بازديد ماه : 157 نفر بازديد سال : 48367 نفر بازديد کلي : 168879 نفر وضیعت آنلاین افراد آنلاین : 1 نفر |
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 978
بازدید ماه : 157
بازدید کل : 168879
تعداد مطالب : 2226
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1